امّا نقش انقلابی کار در خودسازی عبارت است از آزادی بخشی کار.هر کسی زندانی قالب های خانوادگی،طبقاتی،اجتماعی و عصری خویش است.چگونه می توان از این زندانها رها شد؟آخر می دانیم پیش از آنکه رها شویم،نمی توانیم به عنوان یک انسان،نقشی در زمان خویش و جامعهء خویش و برای طبقه ای که در قبال آن،مسئولیّت احساس می کنیم بر عهده بگیریم.
یک زندانی،یک ابزار است و نه یک علّت و نه یک عامل.این مسئله وقتی که سخن از مسئولیّت انقلابی روشنفکران است،دامنه ای بسیار گسترده و عمقی بسیار شگفت انگیز پیدا می کند.روشنفکران غالبا چه کسانی اند؟بی شکّ اکثریّت آنها برخاسته از طبقهء متوسّط اند.
طبقات بالا چنان در رفاه پوسیده اند که همهء ارزش های وجودی آدمی و همهء حسّاسیّت های انقلابی را از نسل جوان خویش می گیرند و یا نمی گذارند اساساً در وجودشان پا بگیرد.
در طبقات پائین،فقر،جهل و ذلّت را چنان توسعه ای داده که اکثریّت را در آن غرقه ساخته است و افراد،جز در تکاپوی تأمین یک زندگی حیوانی نیستند و جز ایده آل های کوتاه و حقیر ندارند.
بنابراین روشنفکر به عنوان انسانی که هم ارزش های انسانی در او به اندازه ای است که به سرنوشت دیگران می اندیشد و هم آگاهی اش به حدّی است که احساس می کند چه باید بکند و چه می تواند کرد،طبیعتاً از میان طبقه ای بر می خیزد که نه رفاه و اشرافیّت،پوک و تباه شان کرده و نه فقر،آنان را از اندیشیدن و از رشد اجتماعی و اخلاقی محروم ساخته است.
طبقه ای که امکانات آن را داشته است که تحصیل کند،بیندیشد،فراغتی برای توسعهء معنویّت داشته باشد،جهان را،ایدئولوژی ها را،ارزشهای اخلاقی را،سرمایه های فکری و معنوی تاریخ را و نیز ذخائری را که در توالی عمر جامعه اش به نسل او رسیده است،کسب کند و به گسترش معنوی وجودی خویش بپردازد و در عین حال،اشرافیّت،استثمار و رفاه،او را به منجلاب تجمّل پرستی های پوک و رابطه های پلید نیفکند.
ادامه دارد...